جرم

 

به جرم آنکه ندارم پدر زدند مرا
شبیه مادر در پشت در زدند مرا
خبر نداشتم این ها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا کند که عمویم ندیده باشد ، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر، وقت غذا تازیانه می آمد
نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این کوچه ها عبور نکرد
چقدر مثل تو ای همسفر زدند مرا
چه بین طشت ، چه بر نیزه ها زدند تو را
چه در خرابه ، چه در رهگذر زدند مرا
فقط نه کعبِ نِی و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
مگر به یاد که افتاده اند دشمن ها
که بین این همه زن بیشتر زدند مرا ؟
زدند مادرتان را چهل نفر یک بار
ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا