زده‌اند

 
برای روضه همین بس که ناگهان زده اند
عزیز فاطمه را سنگ بی امان زده اند
فقط نه سنگ و نه نیزه که عده ای آن روز
به جسم خسته ی او زخم با زبان زده اند
نوشته اند جوانان به سریع و پی در پی
نوشته اند که پیران عصا زنان زده اند
برای روضه همین بس که بی رمق افتاد
برای روضه همین بس که همچنان زده اند
اگر که تیغ نبوده غلاف آوردند
اگر که تیر نبودست با کمان زده اند
چقدر زخم روی زخم روی زخم آمد
چقدر تیغ فراوان به استخوان زده اند
برای غارت معجر برای گهواره
به خیمه های اسیران کاروان زده اند
مصیبت است بگویم که عمه ی ما را
زبان که لال شود , خاک بر دهان … زده اند

مصطفی صابر خراسانی