ابتدای آغاز

 

اولِ ابتدایِ آغاز است
درِ جنت برای او باز است
در مسیرش ملک به پرواز است
همه ی کارهاش اعجاز است
وقت پیکار شیر میدان است
او که همبازی یتیمان است
نقطه ی تحت باء بسم الله
شرف لا اله الا الله
آسمان پیش قامتش کوتاه
در خیبر برای او پر کاه
دشمن از پیش و پس اگر دارد
ذوالفقار علی دو سر دارد
دست و بازوی او نمک دارد
به همه نیت کمک دارد
عشق ما ریشه در فدک دارد
به ولایت هر آنکه شک دارد
برود کعبه را طواف کند
و نگاهی بر آن شکاف کند
هر زمان فاطمه کنار علی ست
هر کجا هست ، بخت یار علی ست
ملک الموت ، ذوالفقار علی ست
جبر حتی در اختیار علی ست
آن همه اختیار داشت ولی
بر سر نفس ، پا گذاشت علی
گفت ” یا فاتح ” و قرار گرفت
نفس خود را در اختیار گرفت
بعد در دست ، ذوالفقار گرفت
جان کفار را دو بار گرفت
بار اول به چشم و ابرویش
بار دوم به تیغ و بازویش
ما همه قنبریم و غم بَر اوست
هم دلاور هم اینکه دلبر اوست
خصلت جمله انبیا در اوست
اوست از اول و در آخر اوست
پیش پاهاش کوه خم شده است
هر که با اوست محترم شده است
در کمیاب اگر که در صدف است
در نایاب ، ریگی از نجف است
جلوی خانه اش همیشه صف است
شاهراه بهشت ، این طرف است
هر که دور ضریح مولا گشت
بی هراس از پل صراط گذشت
سعدی و مولوی و بیدل را
حافظ و عنصری و دعبل را
صایب و انوری و مقبل را
همه ی شاعران قابل را
خوانده ام ، نزد او کم آوردند
هر قدَر بیت محکم آوردند
گوش خلق از علی علی پر شد
سنگ راهش یکی یکی دُر شد
راه رفت و خدا تصوّر شد
با علی راه ما میان بر شد
تا که پا روی عدل نگذاریم
به ولای علی نظر داریم
به خدا عالم یگانه علی ست
حاکم شهر و مرد خانه علی ست
برترین خلقت زمانه علی ست
عدل الله را نشانه علی ست
جورج جرداق وصف او کرده
سند از اهل سنت آورده
عشق را در غدیر یافته ایم
و علی را وزیر یافته ایم
سندی بی نظیر یافته ایم
بین دست امیر یافته ایم
آنچه داریم از علی ازلی ست
گل ما خاک زیر پای علی ست
با تمامی سربه زیری ها
سربلندیم ما غدیری ها
ختم گردد به خیر ، پیری ها
دست ما را اگر بگیری ، ها
هیچ سرداری از علی سر نیست
دست بالای دست حیدر نیست
راه شیری غبار راه علی ست
ریگ های نجف سپاه علی ست
به خدا که خدا گواه علی ست
شب به شب کوفه در پناه علی ست
کوفه دل را شکست یا سر را ؟!
هیچ یک را ! نماز حیدر را

شاعر: محمدحسین ملکیان