آغوش هجران

 

عاشق مشتاق تا آغوش هجران می رود
پا برهنه در پی خارِ مغیلان می‌رود

شب به شب سر به بیابانِ طلب بگذاشتم
هر که عاشق می‌شود، شب‌ها بیابان می‌رود

کوچه‌ای خوب‌ست که طی کردنش دردسر است
میل دیوانه به استقبال طفلان می‌رود

گردنِ معشوق می‌افتد گناه عاشقان
گر زلیخا بد شود یوسف به زندان می‌رود

بیشتر مهر پدر را می‌کند معطوف خویش
طفل در نزد پدر هر وقت گریان می‌رود

گر از اینجا سردرآوردیم ما کار تو بود
گله هر جا می‌رود با میل چوپان می‌رود

سفرۀ مهمان ندیده نیست در شأن کریم
اوّل ابراهیمِ ما دنبال مهمان می‌رود

گیسوی معشوق را با خون دل باید گرفت
آنچه آسان می‌رسد از راه آسان می‌رود

دردِ عالم را در خانه مداوا می‌کند
هر زمان که پرچمش استان به استان می‌رود

من تو را با قیمت جانم بدست آورده‌ام
هر کجا اسم تو می‌آید زِ تن جان می‌رود

آبروی فاطمه ما را کنارت راه داد
طفل بازیگوش با مادر دبستان می‌رود

من دوباره گیر کردم ضامن آهو کجاست
من دلم تا گیر می‌افتد خراسان می‌رود

معجزه یعنی همینکه در میان خانه‌ات
هر که گریان می‌شود تا خانه خندان می‌رود