دل محرم

 

با دلی محرم، طواف حج سلطان آمدم
حاجی ام از آن زمانی که خراسان آمدم
در کنار تو به حس بی نیازی می رسم
درد دارم بی تو که دنبال درمان آمدم
روبروی پنجره فولاد گریه می کنم
مشهد ابری بود که مانند باران آمدم
گنبد تو آسمان را آفتابی می کند
من دمت را گرم دیدم چون زمستان آمدم
شاید اصلاً آن سگی بودم که آمد در حرم
گر چه در چشم همه مانند سلمان آمدم
روز میلادت شنیدم سفره ات پهن است که
این چنین من دست پاچه مثل مهمان آمدم
فرض کن آن بچه آهویم که با صد آرزو
لنگ لنگان دیدن شاه خراسان آمدم
شاعر : صابر خراسانی