آبروی مادر

 

با کوچه ای خوبست که طی کردنش دردسر است
مثل دیوانه به استقبال طفلان میرود
گردن معشوق می افتد گناه عاشقان
گر زلیخا بد شود یوسف به زندان میرود
بیشتر مهر پدر را میکند معطوف خویش
طفل در نزد پدر هر وقت گریان میرود
گر ازاینجا سردرآوردیم ما کار تو بود
گله هر جا میرود با میل چوپان میرود
سفره مهمان ندیده نیست در شان کریم
اول ابراهیم ما دنبال مهمان میرود
گیسوی معشوق را با خون دل باید گرفت
آنچه آسان میرسد از راه آسان میرود
درد عالم را در خانه مداوا میکند
هرزمان که پرچمش استان به استان میرود
من ترا با قیمت جانم بدست آورده ام
هر کجا اسم تو می آید؛ز تن جان میرود
آبروی فاطمه ما را کنارت راه داد
طفل بازیگوش با مادر دبستان میرود
من دوباره گیر کردم ؛ضامن آهوکجاست؟
من دلم تا گیر می افتد خراسان میرود
معجزه یعنی همینکه در میان خانه ات
هر که گریان میشود تا خانه خندان میرود