کودک بی تاب

 

باز باران که نه آتش به زمین می ریزد
شعله بر دامن هر خاک نشین می ریزد
از عطش خیمه پر از کودک بی تاب شده
همه مرثیه ها زمزمه آب شده
مرحمی هست به تاب و تب اصغر برسد
نه مگر اشک به داد غم اصغر برسد
تا حسین بن علی ساقی آب آور خواست
طاقت مشک به سر آمد و از جا برخواست
غیر عباس کسی تشنه این کار نبود
غیر عباس کسی میر و علمدار نبود
دل این قافله قرص است عمو تا زنده است
گوشواره نخورد دست عمو تا زنده است
رفت تا آروزی آب برآورده شود
حاجت دختر ارباب برآورده شود
رفت در مشک بریزد همه دریا را
تا کسی اشک نریزد همه دریا را
رفت تا خیمه پر از لاله پرپر نشود
و رباب این همه شرمنده اصغر نشود

 

مصطفی صابر خراسانی