میر و علمدار

 

تا حسین بن علی(ع) ساقی آب آور خواست
طاقت مشک به سر آمد و از جا برخاست
غیر عبّاس کسی تشنه ی این کار نبود
غیر عبّاس کسی میر و علمدار نبود
دل این قافله قرص است عمو تا زنده ست
گوشواره نخورد دست عمو تا زنده ست
رفت تا آرزوی آب بر آورده شود
حاجت دختر ارباب بر آورده شود
رفت در مشک بریزد همه ی دریا را
تا کسی اشک نریزد همه ی دریا را
رفت تا خیمه پُر از لاله ی پرپر نشود
و رباب این همه شرمنده ی اصغر نشود

خیلی آن روز امان‌نامه امانش را برد
از پریشانی زینب به غرورش برخورد

 

مصطفی صابر خراسانی