سیلی

 

هر تشنه به جای آب سیلی می خورد
با روی ز خون خزان سیلی می خورد
هر طفل یتیم که از بنی هاشم بود
از آل بنی شرار سیلی می خورد
از آنکه به کودکی علی نانش داد
ناموس ابوتراب سیلی می خورد
دلبند علی تا که ز درگاه خدا
شیخی ببرد ثواب سیلی می خورد
اسلام بنی امیه جاری شد و
زن با داشتن حجاب سیلی می خورد
تا به فراز نیزه قرآن میخواند
هر سوره آن کتاب سیلی می خورد
خاکم بر سر که اصغر از نی می دید
از قاتل او رباب سیلی می خورد
ای کاش بریده می شد از تن سر من
می تاخت هزار اسب بر پیکر من
ای وای به من که پیش چشمان ترم
بستن سرت به نیزه با معجرم

 

مصطفی صابر خراسانی