دلگرمی خورشید

 

ماهی و دلگرمی خورشید از تو بوده
پشت و پناه وحی و توحید از تو بوده

توفیق دین بی شک و تردید از تو بوده
کمتر سخن در مدح و تمجید تو بوده

بانوی با خیر و فضیلت یا خدیجه
ای دست و بازویت نبوت را خریده

تو اولین بنیانگذار عشق بودی
عشقت محمد بود و یار عشق بودی

پروانه ای دور مدار عشق بودی
از جان و از دل پای کار عشق بودی

سرمایه ات را در دکان عشق دادی
عاشق شدن را تو نشان عشق دادی

زن بودی و مردی را به مردان یاد داری
بانو! به زنها دین و ایمان یاد داری

عاشق شدن را به جوانان یاد دادی
انفاق کردن را به پیران یاد دادی

گویند شغل انبیا آموزگاریست
شان شما هم کمتر از پیغمبران نیست

در ظلمت شب می شدی مهتاب بانو
مادر بزرگ حضرت اریاب بانو

بعد از تو عالم می شود بی تاب بانو
از داغ تو دردانه ات شد آب بانو

در زندگی خیلی مصیبت ها کشیدی
اما خدا را شکر از این بدتر ندیدی

گرچه تحمل کرده ای آزار بسیار
اما نخوردی با سر و صورت به دیوار

هرگز نرفتی دست بسته سوی بازار
سیلی نخوردی از یهود مردم آزار

بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت
خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت

رفتی و عام الحزن شد هر سال بی تو
احمد شده یک بلبل بی بال بی تو

زهرای تو هی می رود از حال بی تو
روزی همین زهرا ..ته گودال ..بی تو

آتش به جان ها می زند شور و شینش
عالم به هم ریزد از داغ حسینش

گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر
یک گام عقب تر چشم های خیس خواهر

شمشیر دارد می برد … الله اکبر
ناگاه بالا می رود از نیزه ها، سر

سر می رود تن مانده زیر سم مرکب
بین سر و تن می دود بیچاره زینب

شاعر : داود رحیمی

 

مصطفی صابر خراسانی