پنجاه سال

 

بعد پنجاه سال بی کسی و بعد پنجاه سال در به دری
بعد پنجاه سال خون دل خوردن، بعد پنجاه سال همسفری
بعد پنجاه سال در گودال، گیسوانی به دست شمر افتاد

شمر فهمید که انگار علمدارت نیست، چه عجولانه به گودال سرازیر شده
دو قدم رفت به پایین و دوباره برگشت، داد زد زود بیایید زمین گیر شده
همه حیرت زده دیدند حسین اب علی، چقدر بعد علی اصغر خود پیر شده
یک نفر از سر گودال اشاره می‌کرد، که غروب است ببرید دگر دیر شده

 

مصطفی صابر خراسانی