من خود به چشم خویشتن

 

دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را
دیدم به صحرا اربا اربا پیکرت را
دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند
دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را
دیدم نشسته شمر روی سینه ی تو
دیدم تمام لحظه های آخرت را
بالا سرت بودم – گریبان می دریدم
وقتی که با پا بر زمین میزد سرت را
آقای من هرکار می کردم نمی شد
بیرون کشم از بین مقتل مادرت را
سر را برید و برد و … من ماندم همان جا
زانو زدم بوسه بگیرم حنجرت را
****
در بین راه کربلا تا کوفه هر بار
دیدم به دست ساربان انگشترت را
در بین راه کربلا تا کوفه هر بار
با کعب نی ها زجر میزد دخترت را
یادم نخواهد رفت این بی حرمتی ها
یادم نخواهد شد نگاه مضطرت را
یادم نخواهد شد خرابه – شام ویران
یادم نخواهد رفت یاس پرپرت را
****
مویم سپید و گشته است قدم کمانی
سالار زینب می شناسی خواهرت را ؟؟

شاعر : علیرضا خاکساری

 

مصطفی صابر خراسانی