کوچه

 

مادر از پیچ کوچه تا رد شد
ایستا د و کمی مُرَدَد شد

سرد شد دست گرم و پُر مهرش
آسمان تیره شد,هوا بد شد

يک یهودی مست گردَنه گیر
همچو کوهی مقابلش سد شد

چند گامی عقب عقب برگشت
ناگهان حال مادرم بد شد

دست دیوار کوچه پَرتَش کرد
منحرف از مسیر و مقصد شد

چادرش را سرش کشیدم زود
ناله هایش زیاده از حد شد

ماجرای فدک گرفتن ما
تا ابد روضه ای زبانزد شد

 

مصطفی صابر خراسانی