در و دیوار

 

از میان درو دیوار صدا می آید
یک نفر ناله کنان پشت دری،گفت علی

یک نفر دست به پهلو ،به زمین افتاده
مادری خورد زمین و پسری گفت علی

شعله میریخت ز دیوار و در بیت الله
پشت در پیرهن شعله وری گفت علی

بال پروانه که میسوخت و میریخت زمین
ناله ی خسته تر از خسته تری گفت علی

چشم حیدر ز دم و دود سیاهی میرفت
تا که در معرکه چشمان تری گفت علی

فاتح خیبر و دستی که به بندست دچار
تیغ مانده به نیام و سپری گفت علی

چهار مهتاب تماشاگر محشر بودند
تابه روی در خانه ، شرری گفت علی

چادری سوخت ، سری سوخت ، گلی پرپر شد
وسط فاجعه بی بال و پری گفت على

میخ و دیوار و دری دست به یکی کردند
با لگد سوخت گلی ، ریخت دری ،گفت علی

چون به پاهای علی با قد خم میافتاد
زیر بار غم و آتش ، کمری گفت علی

پدر جان به لب و مادر سیلی خورده
پشت مادر پسر در به دری گفت علی

مادری از نفس افتاد ، امان از آتش
ریخته در خودش اما ، جگری گفت علی

محشری بود ز هر ثانیه خون میجوشید
هرکه میداد از این غم خبری ، گفت علی

دست بر دامن خود برد ، علی گفت علی
بغض را فاطمه میخورد ، علی گفت علی

شاعر: نرگس غریبی

 

مصطفی صابر خراسانی