تو که می تــوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جـانی بمان
زمــین گـیر من، آســمانی،بمان
اگر می شـود می توانی بـمان
برای علی بی تو بد میشود
نرو که غــرورم لــگــد میشود
و این سـقف،سـنگ لحدمیشود
تو باید غــمم را بدانــی بمــان
چرا اشــک را آبـرو میکــنی
چرا چــادرت را رفـو میکـــنی
چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی
چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی
چه کم دارد این زنــدگانی بمان
الهی بمیرم پرت سوخته
دلم با دل دخترت سوخته
چنین که تو دور و برت سوخته
یقین نیمی از معجرت سوخته
تو یک کوه اتشفشانی بمان
مصطفی صابر خراسانی